سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفترشعرعشقت را بستم و ، اما پس لرزه داشت ...

دفترشعرعشقت را بستم و ،

اما پس لرزه داشت ...

گفتم: ازخاطرت رفتم ولی ،

سیا مشقت ادامه داشت ...

تکیه گاه می خواستم ،

برای لرزش شانه ام ...

تکیه گاه هم رفت و ،

مراتنها گذاشت ...

دست تقدیر بود یا اقبال من ،

اوسفرکرد ومرا جا گذاشت ...

غ..ر..آ



[ جمعه 99/1/1 ] [ 5:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 574
کل بازدیدها: 364291